اولین قدم پسرکم
عسلم دیروز اولین قدمت رو برداشتی .مبارکه مبارکه پسرکم. باورم نمیشد . از حالت نشسته بلند شدی و یه قدم برداشتی به سمت مامان. با هیجان از عمپه زهرا پرسیدم یعنی راه رفت پسرک؟؟؟؟؟ عمه گفت اره یه قدم برداشت. قربون قدم کوچولوت بشم من... وای چقد دلم برات تنگ شده.الان سر کارم و از صبح دلم برات تنگ شده حسابی همش دارم تو ذهنم تصورت میکنم خنده هاتو چارچنگولی رفتنت رو نگاهت رو وقتی صورتت رو میاری نزدیک صورتم و مامانتو بادقت نیگاه میکنی وای خدا.............. دیشب تا صبح هر رب ساعت بیدار میشدی و نق میزدی .گشنه ات نبود چون خیلی می می خورده بودی حتی خودت هم می می رو نمیخواستی پستونکت رو هم نمیگرفتی انگاری کلافه بودی...